loading...
مهدی طحانی
مهدی طحانی بازدید : 1 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)

یکی از مباحثی که همواره ذهن انسان را بخود مشغول نموده ، اطلاع از وضعیتی ست که روح به محض بروز مرگ تجربه می نماید. با شنیدن سخنان افرادی که حالت "نزدیک به مرگ" را تجربه نموده اند می توان تا اندازه ای از این راز مطلع شد. مواردی که در ادامه مطالعه می فرمائید ماحصل اطلاعاتی ست که از افراد دارای تجربه "نزدیک به مرگ" جمع آوری شده .

لازم بذکر است که عده ای تنها چند مورد و عده ای دیگر تمامی این موارد را تجربه نموده اند. بدون هیچ توضیح اضافی می پردازم به
 لحظه به لحظه حالات روح پس از مرگ و جدائی از کالبد فیزیکی.

به محض بروز مرگ :

1- احساس سبکی و آرامش و توقف کامل دردی که احتمالاٌ در اثر بیماری و یا بروز سانحه وجود داشته. احساس شناور بودن در فضا و سپس مشاهده اتاقی که کالبد در آن قرار دارد.

2- مشاهده تونلی تاریک و پر صدا و جذب شدن بدرون آن.

3- در حین حضور در تونل ، مشاهده اقوام و دوستانی که قبلاٌ فوت نموده اند و نیز ماهیت هائی با رفتار توام با ملایمت که همگی ضمن خوش آمد گوئی وی را به آرامش دعوت می نمایند.

4- پس از گذشت زمانی معین در درون تونل نوری در انتهای آن مشاهده می نمایند و هنگام رسیدن به منبع آن نور نیروئی سرشار از عشق و محبت را دریافت و احساس آرامش و امنیتی دوچندان خواهند نمود.

5- در این مرحله قادر به روئیت دوران حیات خویش در جهان مادی می باشند. تمامی رفتار و اعمال آنها بار دیگر عیان می گردند. اما این مورد بتنهائی انجام گرفته و مورد قضاوت قرار نمی گیرد. شاید برای اطلاع از چراها و دلایلی که همواره در ذهن وی جای داشته.

6- در این مرحله به منطقه ای همچون مرز میان دو کشور می رسند که عبور از آن برایشان ممکن نیست. در این نقطه اصوات بسیار دل انگیز و آموزه هائی والا را درک و فرا خواهند گرفت. برخی از افراد با وجود یادآوری حضور در آن نقطه از بیاد آوردن مشاهدات و آن چیزهائی که فراگرفته اند عاجز می باشند.

7- به برخی از این افراد این اختیار داده می شود که یا در همانجا باقی مانده و یا به جهان مادی بازگردند . این در حالی ست که گروهی دیگر بنا بر اینکه هنوز زمان مرگ ایشان فرا نرسیده مجبور به بازگشت به کالبد فیزیکی خویش می گردند.

8- احساس ناامیدی و رنج فراوان بخاطر بازگشت اجباری به کالبد فیزیکی . این ناراحتی در برخی از افراد تا اندازه ای بوده که پس از بازگشت دچار افسردگی شدید گردیده اند.

9- این افراد پس از گذراندن چنین تجربه ای وارد فاز متفاوتی از زندگی شده و از هرگونه گرایشات مادی خود را دور نگاه می دارند. براحتی و بدون ذره ای نگرانی از مرگ سخن گفته و به راهنمائی اطرافیان خویش می پردازند.

موارد فوق درمورد افرادی ست که زندگی عاری از جنایت ، دشمنی ، طمع ، کینه و ... داشته اند و مطمئناٌ این تجربه ای یکسان برای همه ما نخواهد بود. در قسمتی دیگر به شرح حالات دیگری که قطعاٌ مطلوب نمی باشند اشاره خواهم داشت. بخش بزرگی از کتاب در دست نگارش بطور جامع به زندگی پس از مرگ و تجارب مخنلف اختصاص یافته است.

مهدی طحانی بازدید : 0 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)
معناى لغوى مرگ عبارت است از «مردن»، «فناشدن» و «زوال حيات»، اما در حقيقت، ماهيت و مفهوم مرگ نيستى و زوال حيات نيست، بلكه انتقال است، آن هم انتقال از حياتى (دنيا) به حيات ديگر (آخرت). در حقيقت مرگ براى انسان سرآغاز حياتى نو است. همان گونه كه انتقال انسان از «جنين» به «عالم دنيا» تولّد و حيات جديدى براى او محسوب مى شود، انتقال او از حيات دنيا به آخرت نيز تولدى ديگر و سرآغاز حيات جديدى است.

در قرآن كريم هر كجا سخن از مرگ است كلمه ى «توفّى» استعمال شده كه خود بيانگر نكات مهمى است:

1. «توفّى» به معناى «تمام و كمال به اختيارگرفتن يك حقيقت» است؛ لذا عرب اين كلمه را در جايى به كار مى برد كه طلبكارى تمام قرض خودش را از بدهكار دريافت كند.

استعمال اين كلمه براى مرگ بدين معناست كه انسان به تمام و كمال دريافت مى شود و به سراى آخرت منتقل مى گردد و چيزى از انسان پراكنده و گم نمى گردد.

2. حقيقت انسان «منِ» اوست، نه بدن مادّى اش؛ چرا كه با توفّى و مرگ، شخصيت و منِ حقيقى انسان به تمام و كمال دريافت مى شود و بدن كم كم پوسيده و بعد پراكنده مى شود، آنچه پوسيده نمى شود و تحويل مأموران الهى مى گردد بدن مادّى انسان نيست، بلكه حقيقت وجودى او است كه «منِ» او وابسته به آن است و قرآن از آن به نفس و روح تعبير مى كند.

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم دی 1389ساعت 8:35  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

مرگ چیست؟

مرگ نيستي و نابودي نيست ، بلكه گذر از دنياي فاني و رسيدن به بقاء و زندگي ماندگار است . مرگ سپري كردن تيرگي ها ، سختي هاي دنيا ، و زيان هاي آن و رسيدن به سراي باقي و دست يافتن به نعمات بي پايان الهي است .

مرگ در جوار حضرت حق جل جلاله بودن و از رحمت و نعمت بيكران الهي ، برخوردار شدن براي افراد صالح و كساني كه زمينه برخورداري از آن نعمت ها را با اجراي اوامر و ترك نواهي الهي مهيا ساخته اند ، است .

اما مرگ براي كساني كه دل به دنياي زودگذز ، فاني و بي وفا بسته اند و فريب زيبائيهاي ظاهري آن را خورده اند و در غفلت از سراي باقي زندگي كرده اند  و با خوشي هاي ناپايدار و كادب آن ، با هوا و هوس زودگذر از ياد خدا ونعمت هاي خدا غافل شده اند ، ظلم و ستم پيشه ساخته و در مسير شيطان گام برداشته اند ، سرازير شدن به دار مكافات و ديدن نتيجة اعمال شوم و عذاب شديد جهنم است .

مرگ براي مؤمن :

امام سجاد (ع) درباره مرگ مي فرمايد : مرگ براي مومن همانند كندن لباس هاي چركين و پر حشرات است و گشودن بندها و زنجير هاي سنگين و تبديل آن به فاخرترين لباس ها و خوشبوترين عطرها و راهوارترين مركب ها و مناسب ترين منزل ها است .

امام حسين در روز عاشورا مرگ را همانند پلي تعبير مي كنند كه انسان مؤمن را از سختيها و زندان بسوي بهشت رضوان و فقر و باغ هاي سر سبز و نعمت هاي جاودان روانه مي كند وبراي كافران همانند عبور از قصرها و باغ هاي زيبا بسوي زندان و عذاب .

امام حسن مي فرمايد : مرگ بزرگترين شادي است بر مؤمنين زماني كه آنها از زندگي سخت و دشوار دنيا بسوي نعمت ها جاودان روانه مي شوند .

در هنگام مرگ مؤمن ، رسول خدا و حضرت علي و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهما السلام در حالي كه ملائكه مقرب خداي عزوجل ايشان را همراهي مي كنند و به بالينش حاضر مي شوند ، اگر خداي تعالي زبانش را به شهادت  بر توحيد او و نبوت رسول خدا و ولايت اهل بيت بازكرد كه بر اين معاني شهادت مي دهد و رسول خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين و ملائكه مقرب خدا با ايشان گواه مي شوند واگر زبانش بند آمده باشد ، خداي تعالي رسول گرامي خود را به اين خصيصه اختصاص داده كه از ايمان دروني هركس آگاه است و لذا به ايمان دروني مؤمن گواهي مي دهد و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهما السلام شهادت رسول خدا را گواهي مي كنند .با اين اوصاف مرگ براي مومن بسيار شيرين و لذت بخش خواهد بود ترس از مرگ و گريز از آن براي مؤمنين مفهوم نخواهد داشت .

مرگ براي كافران :

امام حسين مي فرمايند : مرگ براي كافران همانند عبور از قصرها و باغ هاي زيبا بسوي زندان و عذاب الهي است .

امام حسن مي فرمايد : مرگ عذاب و هلاكتي است براي كافران ، زمانيكه آنها ار بهشت ظاهري شان سوي آتشي كه هميشگي است و سرد نمي شود روانه مي شوند .

قرآن كريم مي فرمايد :

واگر بنگري سختي حال كافران را هنگامي كه فرشتگان آنها را قبض روح مي كنند و با تيغ بر روي و پشت آنها مي زنند و مي گويند : بچشيد طعم عذاب سوزنده را ، اين عقوبت اعمال زشتي است كه كه به دست خو پيش فرستاديد .

مهدی طحانی بازدید : 3 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (1)

1. دروغ پردازان

یکی از مرده های متحرّک، شخص دروغ پرداز است. انسان کذّاب، انسان مرده است. دل و قلبدروغگو، مرده است. تفاوت بین انسان مرده با انسان زنده در وجه اطمینان به شخص زنده است. کسی که اهل دروغ است و دروغ گویی وصف ثابت او شده است، هیچ اطمینانی به او نیست. علی علیه السلام می فرماید: «الکذّاب والمیّت سواء لانّ فضیلة الحیّ علی المیّت، الثقة به فاذا لم یوثق بکلامه فقد بطلت حیاته3؛ دروغ گو و مرده مساویند، برای این که امتیاز شخص زنده بر شخص مرده، اطمینان داشتن به شخص زنده است. بنابراین، اگر به گفتار او اطمینان نباشد، پس حیات او تباه و باطل شده است.»

2. تارکان امر به معروف و نهی از منکر

یکی دیگر از مرده های متحرّک، کسی است که نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوت است و به وقوع منکرات در جامعه از خود هیچ گونه عکس العملی نشان نمی دهد؛ نه با زبان خود در رفع منکر کوشش می کند و نه با دست خود و نه در دل از وقوع آن اظهار انزجار می کند. علی علیه السلام فرمود: «کسی که انکار منکر را به وسیله دل و دست و زبانش ترک می کند، او همان مرده در بین زندگان است.»

نیز فرمود: «برخی از ناهیان از منکر کسانی هستند که به وسیله دست و زبان و دل خود، منکر را انکار (نهی) می کنند، که آنها تمام خصلت های نیکو را کامل کرده اند و بعضی از آنها کسانی هستند که به وسیله زبان و دل خود منکر را انکار می کنند، نه به وسیله دست، که آنان به دو خصلت نیکو چنگ زده و دیگری را (انکار به وسیله دست) تباه ساخته اند و بعضی از آنان به دل، منکر را انکار (نهی) می کنند نه به وسیله دست و زبان، که آنها دو خصلت را ـ که شریف ترین خصلت بین آن سه خصلت است ـ تباه ساخته و به یک خصلت چنگ زده اند و بعضی منکر را به وسیله دل و زبان و دستان انکار نمی کنند، که اینان مرده زندگانند.»

3. جاهلان

یکی دیگر از مرده های متحرّک، شخص جاهل است؛ شخصی که از علوم لازم انسانیت و اسلامیت بی بهره است. شخصی که از آنچه که او را به رستگاری و سعادت می رساند، محروم است، گرفتار جهل و جهالت است و جهل و جهالت، مرگ است؛ میراننده زندگان. علی علیه السلام فرمود: «الجاهل میّت بین الاحیاء؛ شخص جاهل مرده ای است در بین زندگان» نیز فرمود: «الجاهل میّت و ان کان حیاً؛ شخص جاهل مرده است گرچه (جسمش) زنده باشد.»

آن گاه که جامعه از این مردگان پر شود، همچون قبرستانی خاموش و بی حرکت و ساکت خواهد شد. عالمی که دارای دانش های سعادت بخش است، در بین جاهلان مثل زنده در بین مردگان است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «شخص عالم در بین جاهلان مثل شخص زنده است دربین اموات.»

4. مرفّهان بی درد

ثروتمندان بی درد و طغیانگر، مرده ای متحرّک اند که جز زیاد کردن اموال و دارایی در دنیا، به چیز دیگری نمی اندیشند. آنان به جای آن که مال و ثروت خود را در جهت رشد و تعالی روحی خود قرار دهند، در راه حیوانیّت به کار می گیرند و روح و قلب خود را می میرانند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «از هم نشینی با مردگان بپرهیزید.» عرض شد: ای رسول خدا! مردگان کیانند؟ فرمود: «هر ثروتمندی که ثروتش او را به طغیان وادارد.»

علی علیه السلام می فرماید: «هلک خزّان الاموال و هم احیاء؛ خزانه داران اموال هلاک شدند و حال آن که آنها (در دنیا) زنده هستند.» پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «چهار چیز قلب را می میراند: گناه پشت سر گناه، زیاد مناقشه کردن با زنان، مجادله کردن با شخص احمق و هم نشینی با مردگان.» در این هنگام عرض شد: ای رسول خدا! مردگان کیانند؟

فرمود: «ثروتمندان بی درد.»

5. فقیران بی ایمان

گرچه «فقر» برای اهل ایمان، نوعی راحتی و مایه سلامتی آنها می باشد و نبودِ مال و مکنت برای مؤمنین به منزله نبودِ مانع در راه کمال و ترقّی معنوی است، ولی همین فقر برای افراد بی ایمان و ناتوان از رشد فکری و عقیدتی، نوعی عذاب، بلکه مایه هلاکت و مرگ قلبی و درونی آنها می باشد. از این رو امام صادق علیه السلام می فرماید: «الفقر هو الموت الاکبر14؛ فقر همان مرگ بزرگ تر است.» علی علیه السلام برای فقیر چهار خصلت می شمارد که مجموع آنها در مرگ دل انسان مؤثر هستند، که عبارتند از: ضعف در یقین، نقصان در عقل، کم رنگی تدیّن و کم حیایی.

از جمله خصلت های فقرای ضعیف الایمان، ظلم پذیری است. کسی که ظلم پذیر است و نسبت به ظلم و ستم از خود حرکتی نشان نمی دهد، با مرده هیچ تفاوتی ندارد. از این رو علی علیه السلام در وصف مردمان آخرالزّمان می فرماید: «اهل آن زمان چون مردگان و پادشاهانش درنده خو، مردمان متوسط و ضعیف الحال طعمه های ستمگران و فقیران (از سختی و رنجوری در حکم) مردگان می باشند.»

6. کفار و بی دینان

از مرده های متحرّک در بین زندگان، شخص کافر و بی دینی است که اعتقادی به توحید و یگانگی خداوند ندارد. اگر حیات و زندگی فرهنگی انسان به توحید است، جان کافر از آب حیات توحید بی بهره است. علی علیه السلام می فرماید: «التوحید، حیاة النفس»؛ توحید، زندگی جان است.» هَمّ و غمّ کافر، دنیاست و کوشش او برای دنیا؛ هدف او، شهوت اوست و شهوات دنیا، خدای اوست و هرکس شهوت و دنیا خدای او باشد، او مرده ای است در بین زندگان.

7. گمراهان

یکی دیگر از مرده های متحرّک، فرد گمراه و منحرف از راه حق است. کسی که در بین جامعه اسلامی زندگی می کند و به جای آن که هدایت را از قرآن و روایات معصومین علیهم السلام و از علمای ربانی و خداترس فرابگیرد، در صدد یافتن هدایت از هدایت ـ نشدگان است. هدایت جستن از غیر خدا و دین خدا، به منزله ضلالت است و گمراهی مساوی با مرگ جان و دل انسان است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «چهار چیز قلب ها را فاسد می کند: خلوت با زنها، گوش دادن به آنها، قبول رأی زنان و هم نشینی با مردگان.» در این هنگام سؤال شد: هم نشینی با مردگان چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «هم نشینی با هر گمراه از ایمان و ستمگر در احکام.»

8. منافقان

از جمله گمراهان، اهل نفاق هستند. علی علیه السلام مردم را از آنها برحذر می دارد: «بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش می نمایم و از مردم دورو (منافق) برحذر می دارم؛ زیرا آنها گمراه و گمراه کننده می باشند و (از دین خدا) لغزنده و لغزاننده اند.»

9. تحریف گران قرآن

یکی دیگر از گمراهان، کسانی هستند که تفسیر به رأی می کنند. علی علیه السلام در وصف آنان چنین می فرماید: «و بنده دیگری (را که خداوند دشمنش دارد، کسی است که) خود را عالم و دانشمند نامیده درصورتی که نادان است. پس از نادانان، نادانی ها و از گمراهان، گمراهی ها را فراگرفته و دام هایی از ریسمان های فریب و گفتار دروغ برای مردم گسترده، کتاب (خدا را) بر اندیشه های خود حمل نموده (و تفسیر به رأی کرده) حق را طبق خواهش های خویش قرار داده... و می گوید: از شبهات خودداری می کنم. و حال آن که در آنها افتاده است و می گوید: از بدعت ها کناره می گیرم. و حال آن که در میان آنها خوابیده است. پس صورت (او) صورت آدمی و دل (او) دل حیوان است. باب هدایت و راه راست را نمی شناسد تا (در آن قدم نهاده،) پیروی نماید و دروازه کوری و گمراهی را نشناخته است تا از آن دوری گزیند. پس او مرده ای است در میان زنده ها.»

10. غفلت زدگان

شخص غلفت زده، قلبش مرده است. علی علیه السلام می فرماید: «هر کس غفلت بر او غلبه کند، قلبش می میرد.»؛ امام باقر علیه السلام می فرماید: «از غفلت بپرهیز، چون در غفلت قساوت قلب است.»

غافلان، از عذاب الهی و عقوبت های او غافلند، از مشکلات اقتصادی و مادی مردم غافلند، از کید و حیله دشمنان اسلام غافلند، از مسائل سیاسی و فرهنگی جامعه غافلند، از موجبات هلاکت و گمراهی و دل مردگی خود غافلند. آنان به تعبیر علی علیه السلام اشباح بلاارواح هستند؛ یعنی پیکرهای بی جان. آنها بیدارند ولی خواب زده هستند، حاضرند ولی غایبند. اینان مرده های متحرّکند.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم آذر 1389ساعت 9:1  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

حیات پس از مرگ از نگاه مسیحیت:

از آنجا که روح آدمی فناناپذیر است، مرگ پایان نهائی و کامل حیات انسان نیست. زندگی پس از مرگ هم وجود دارد که عناصر اصلی آن عبارتند از روز داوری، رستاخیز مردگان و انتقال افراد به بهشت یا دوزخ بر طبق اعمال نیک یا بد آنها بر روی زمین
بنابراین توصیف مسیحیت از زندگی پس از مرگ اساساً با تبیین یهودیت یا اسلام یا حتی دین زرتشتی تفاوت ندارد. اما جزئیات این مسأله یکسان نیست
چنانکه در جای خود گفته شده است هنگامی که جسم آدمی با مرگ نابود می شود، روح باقی می ماند و زمانی که عالم به پایان نهایی خود می رسد، رستاخیز مردگان روی می دهد. در این رستاخیز، ارواح تمام انسانها با بدنهای آنها متحد شده، افراد انسانی دوباره با تمام ویژگی های خود زنده می شوند. اینکه دقیقاً چه زمانی پایان دنیا و در پی آن رستاخیز مردگان فرا می رسد تنها برای خداوند معلوم است و به خواست و اراده او بستگی دارد؛ اما کتاب مقدس اشاره می کند که پایان نهائی با ظهور دوباره عیسی به عنوان داور اعمال همه انسان ها و تعلیم جهانی انجیل به وسیله او بعد از گرویدن کامل یهودیان به آیین مسیحیت و وقوع رویدادهای خارق العاده و غیرعادی در طبیعت روی می دهد
آخر دنیا، نشان دهنده فرا رسیدن روز نهائی داوری خواهد بود. در روز داوری همه ارواح با اجساد خود متحد شده، در برابر خداوند برای ارزیابی اعمالی که در طول زندگی زمینی شان انجام داده اند، حاضر می شوند. کسانی که اعمالشان بر طبق تعالیم عیسی بوده به بهشت و کسانی که بی تقوا و گناهکار بوده اند به دوزخ فرستاده می شوند. دوزخ مکان کیفر ابدی و جایگاه جدایی دائمی از خداوند است، در حالی که بهشت مکان یا وضع و حالت سعادت آمیز از طریق قرب و نزدیکی به اوست

مسیحیت در پاسخ به این سؤال که «چه چیزی در دوره میانی، یعنی در طی دوره میان مرگ فرد و روز داوری بر روح فرد عارض می شود و ارواح در طول این مدت کجا آرمیده اند؟» به دو نوع داوری معتقد است: داوری خاص و داوری عام. داوری عام، داوری نهائی است که در پایان جهان واقع می شود و درباره همه انسان ها صورت می گیرد. اما قبل از آن، داوری خاص وجود دارد، یعنی داوری در مورد فرد خاص که بلافاصله پس از مرگ جسمانی او انجام می گیرد
این تصور وجود دارد که اگر کسی در راه عشق به خدا و همنوعان خود بمیرد، از گناهان خود پاک شده، بی درنگ به بهشت می رسد و همچنین روح انسانی که زندگی گناه آلودی داشته و آن را درسرپیچی از خداوند به سر کرده، سریعاً به دوزخ فرستاده می شود. آن ارواحی که گرچه به گناه آلوده شده اند، اما خالصانه توبه و اظهار ندامت کرده اند، در ابتدا برای پاک شدن به برزخ و سپس به بهشت فرستاده می شوند
برزخ در مسیحیت زیستگاه ارواح کسانی است که به گناه آلوده بوده اند اما با توبه مرده اند و برای تطهیر در آنجا نگاه داشته می شوند تا شایستگی قرب خداوند را بیابند.

+ نوشته شده در  شنبه بیستم آذر 1389ساعت 12:38  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

علي و ياد مرگ !

حكمت 380:

چه بسيار كساني كه در آغاز روز بودند و شب نبودند .(نگاه علي يك نگاه لطيف و تمسخر آميز است ).دنيايي كه به آن خو گرفته بودند تمام شد و آخرتي كه فكر نمي كردند رسيد .به بعضي از آنها ما حسادت مي كنيم و مي گوييم :عجب زن و بچه اي،عجب خانه اي و مقامي ،…اين دنيا چيزي ندارد كه شما بخواهيد حسادت كنيد .در دنيا هيچوقت قدر زبان ،چشم و…نمي دانيد مگر از مرگ ها عبرت بگيريد و با مرگ انس داشته باشيد .مرگ به انسان قدرت مي دهد .انساني كه در مقابل مرگ ديگران ضعيف مي شود و بر مي گردد انسان ضعيفي است ولي انسان كامل و عاقل به قدرت مي رسد .زنده بودن بالاترين نعمت است .عبرت گيري براي زندگي بهتر .

خداوند فرشته اي دارد كه وظيفه دارد در بين همه ي مخلوقات فرياد بزند:بزاييد براي مردن و فراهم كنيد براي نابود شدن ،پايه هاي خود را بساز براي از بين رفتن،عواطف خود را نشر دهيد براي روزي كه قطع مي شود .مهرباني خود را بذل و بخشش كنيد ،هيچ كدام از چيزهاي اين دنيا نمي ارزد كه تو سر سوزن از آخرت را از دست بدهي .انسان عتقل كسي است كه هر كاري حتي كارهاي مادي كه مي خواهد انجام دهد با نيم نگاهي به آخرت است .

حكمت203:                                                                 

مردم!تقواي خدا را پيشه كنيد كه اگر آشكار يا پنهان كنيد مي شود.ياد مرگي باشيد كه اگر فرار كنيد ،شما را مي گيرد .ياد مرگي باشيد كه اگر او را فراموش كنيد او شما را فراموش نمي كند .از اين مرگ هيچ راه فراري نيست .به مرگ فكر كنيد.آيا واقعا مرگ بد است؟؟؟يكي از دعا هاي بچه داخل رحم اين است كه خدايا اينجا را از من نگير.

راستي !مي دانيد  بچه داخل رحم مادر مي خندد ،گريه مي كند ،ناراحت مي شود ،عبادت مي كند،به آسمان نگاه مي كند به خدا و به حسين سلام مي دهد!!!

 

+ نوشته شده در  جمعه پنجم آذر 1389ساعت 8:35  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

علت ترس از مرگ

مهمترين علت ترس از مرگ رامی توان چند چيز دانست‏كه عبارتنداز: 
1- تعلق داشتن به دنيا: كسى كه خود را وابسته به دنيا مى‏بيند و خود را دل سپرده و دلباخته دنيا مى‏داند هرگز حاضر نيست ازاسباب تعلق تعلقات خود دل بردارد و چون مرگ را روز جدايى از تعلقات مى‏داند به شدت از آن مى‏ترسد كه اين ترس به اعتبار سببش يعنى دلبستگى‏به تعلقات بسيار مذموم مى‏باشد. 
2- عقاب و عذاب بعد از مرگ: گاهى انسان‏دل را به دنيا نبسته است ولى از مرگ هم مى‏ترسد چون بر اثر گناه خود را از عذاب الهى و خشم او ايمن نمى‏دارد اين ترس بسيار ممدوح است زيراهميشه انسان را به ياد مرگ مى‏اندازد و ياد مرگ هم آثار بسيار مفيدى براى روح دارد.
حضرت على (ع) مى‏فرمايند: (من صور الموت بين عينيه هان امرالدنيا عليه )هركس مرگ را بين دو چشمش تصور كند امر دنيا بر او سبك مى‏گردد و دنيا را به هيچ مى‏انگارد»(1)
فقط يك شرط مهم دارد و آن اين است كه ترس نبايد آن قدر بر وجود انسان غلبه كند كه او را از رحمت‏خداوند تعالى مأيوس سازد زيرا گناه هر چند بزرگ باشد رحمت خدا بزرگترو وسيع‏تر است اين ترس بايد در حدى باشد كه به تقواى انسان بيفزايد واو را از گناهان بپرهيزاند. آباد ساختن آخرت با عمال صالح و استغفار در پيشگاه‏خداوند براى راه از بين بردن ترس از مرگ است.
انسان اگر همیشه خود رادرپیشگاه خدا بداند ومرگ را نه نیست و نابودی که کمال انسان بداند واین دنیا را گذرگاه بداند وخود رامسافری دراین گذرگاه هرگز دل به این دنیا نمی بندد ودر این چنین حالتی است که با دلی آرام و قلبی مطمین به استقبال مرگ می رود واین چنین مرگی نه تنها ترس ندارد که انسان به استقبالش می رود .

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هفتم آبان 1389ساعت 9:31  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

دسته بندی مرگ

                                   *انواع مرگ*  

***********************************************   

مرگ اهانت و لعنت  

مرگ حسرت و مصیبت  

مرگ تحفه و کرامت  

مرگ خلقت و مُشاهدت

     

***  

مرگ لعنت،مرگ کافران است  

مرگ حسرت،مرگ عاصیان است  

مرگ کرامت،مرگ مؤمنان است  

مرگ مُشاهدت،مرگ پیغمبران است

+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم آبان 1389ساعت 8:14  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

داروهای حیات بخش برای رهایی از ترس مرگ.

1. انس با قرآن

ارتباط با قرآن باعث حیات دل انسان است. قرآن، کفر و نفاق و تباهی و گمراهی را از دل انسان بیرون می کند و نور هدایت را در آن می افشاند و به آن زندگی ابدی می بخشد. علی علیه السلام در مورد ثمرات ارتباط صحیح با قرآن چنین می فرماید: «آگاه باشید! این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست.

آگاه باشید کسی با داشتن قرآن نیازی ندارد و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید که قرآن درمان بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر و نفاق و سرکشی و گمراهی است، پس به وسیله قرآن خواسته های خود را از خدا بخواهید.»

2. موعظه پذیری

علی علیه السلام خطاب به فرزندش، امام حسن علیه السلام می فرماید: «أحی قلبک بالموعظه؛ دلت را به وسیله موعظه و اندرز زنده دار.»

3. تفکّر

عامل دیگر حیات قلب و زندگی دل، تفکّر است؛ تفکّر در آیات و نشانه های خداوند حکیم، تفکر درنعمت های الهی که به بندگان خود عطا نموده است و تفکّر در حکمت و قدرت و صفات کمالیه خداوند.

امام حسن علیه السلام فرمود: «التفکر حیاة قلب البصیر؛ تفکّر (مایه) حیات و زندگی قلب بینا است.» نیز فرمود: «بر شما باد فکر کردن! زیرا فکر (مایه) حیات و زندگی قلب بیناست.»

4. همنشینی با صالحان و زنده دلان

برای حفظ حیات قلب و دوری از مرگ فرهنگی، باید در انتخاب همنشین و دوست و همراه زندگی دقت فراوان نمود. بعضی از همنشینان مایه دل مردگی و بعضی مایه حیات دل هستند. علی علیه السلام می فرماید: «معاشرت با صاحبان فضایل، (مایه) حیات قلب است.»

حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: «ای بنی اسرائیل! زانو به زانوی عالمان بنشینید! ـ به آنها زیاد مراجعه کنید.ـ زیرا خداوند قلب های مرده را به وسیله نور حکمت زنده می کند، همان طور که زمین مرده را به وسیله باران های پربار زنده می کند.»

علی علیه السلام می فرماید: «مجالست با حکما (مایه) حیات عقل ها و شفای نفوس می باشد.»

همان طور که همنشینی با عالمان و فرزانگان مایه حیات دل است، همنشینی با ثروتمندان بی درد، گمراهان، هواپرستان، اهل بدعت و انحراف و دنیازدگان، مایه مرگ دل و قلب انسان است. از این رو معصومین علیهم السلام از همنشینی با آنان نهی فرموده اند

5. رعایت تقوا

حضرت علی علیه السلام در مورد اثرات تقوا بر روی جسم و روح انسان می فرماید: «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلب ها، بینایی کوری دل ها، بهبودی بیماری تن ها، اصلاح فساد سینه ها، پاکیزگی چرک نفس ها، روشنی پوشش دیده ها، ایمنی ترس دل و نور سیاهی تاریکی (نادانی) شما می باشد.»

6. دوری از گناهان

از جمله آثار سوء گناهان، مرگ قلب انسان است؛ قلبی که روی سعادت را نخواهد دید؛ قلبی که صاحب آن تمایلی به اعمال خیر و کارهای شایسته نخواهد داشت. علی علیه السلام فرمود: «اشک ها، خشک نشده اند مگر به خاطر قساوت قلب ها، و قلب ها قساوت پیدا نکرده اند مگر به خاطر کثرت گناهان»؛ نیز فرمود: «هیچ دردی دردناک تر از گناهان برای قلب ها نیست»؛ نیز فرمود: «گناهان درد هستند و داروی (آنها) استغفار و شفا (و بهبودی از آنها) برنگشتن (به آنها است.)»

7. ذکر و یاد خدا

حضرت علی علیه السلام فرمود: «در ذکر، حیات قلب است»؛ نیز فرمود: «تداوم ذکر قوتِ جانها است»؛ نیز فرمود: «هرکس ذکر خداوند سبحان کند، قلبش احیا می شود» و فرمود: «ذکر خداوند دارویدردهای نفوس است.»

8. دوری از محبّت دنیا

از جمله عوامل حیات قلب ها و رهایی از مرگ فرهنگی، نداشتن محبّت به دنیا است. علی علیه السلام فرمود: «دنیا را ترک کن! زیرا حبّ به دنیا (قلب را) کور و کر و گنگ می کند.» نیز فرمود: «حبّ دنیا، عقل را تباه می کند و قلب را از شنیدن حکمت کر می کند.»

منظور از دنیا، مال و فرزند و مسکن و امثال آنها نیست، چون آنها از مظاهر لطف الهی و رحمت واسعه او هستند. خداوند که فرزند، همسر، مال و مقام و... را آفرید، محبت آنها را در دل انسان ها قرار داد تا نسل انسان ها باقی بماند. مال دوستی، مقام دوستی و... از نیازهای فطری انسانها می باشد بلکه منظور از دنیا، هر چیزی است که انسان را از خداوند دور کند. منظور از دوست نداشتن دنیا، دل نبستن به آنها است. کسی که به مال و مقام و امثال آنها دل می بندد، به خاطر آنها دروغ می گوید، ظلم می کند، پستی ها را به جان می خرد و این، همان دنیای مذموم است که مایه مرگ قلب انسان می باشد و بایستی از آن دوری کرد.

سخن آخر را با کلام امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصف زاهدان و پارسایان به پایان می رسانیم:

«پارسایان گروهی هستند که در ظاهر از اهل دنیا و (در باطن) اهل آن نیستند، در دنیا زندگی می کنند، مانند کسی که اهل آن نیست. (چون دل بر آن نبسته و آن را سرای عاریت پنداشته اند.) عمل آنها در آن برای آن چیزی است که (بعد از مرگ) می بینند و به دفع عذابی که از آن می ترسند، می شتابند. اگر چه با اهل دنیا همنشینند، ولی در حقیقت بین اهل آخرت در گردش اند. اهل دنیا را می بینند که به مرگجسدشان (مرگ فیزیکی) اهمیّت می دهند و ایشان از (دل مردگی) بیشتر می ترسند.»

+ نوشته شده در  دوشنبه دهم آبان 1389ساعت 9:51  توسط مرتضی محمدی  |  نظر بدهید

مرگ در تفسیر قرآن کریم

مرگ اهانت، كافران را است كه فرمود: اي محمد اگر مرگ كافران را ببيني و آن زخم فرشتگان عذاب كه از هيبت و نهيب آن كافر ميان او دو آتش و بوي ناخوش گرفتار آمده! كه اگر بنالد بر خود درد افزايد و اگر بزارد ندا(لا بشري) شنود! در آن حال بيني كه گرد بي نوايي بر روهاشان نشسته و آتش در جانشان افتاده، زنهار!
مرگ حسرت، مرگ گناه كاراني است كه روزگار را به غفلت به سر آورده و در طاعات و عبادات تقصير كرده، ناگاه در چنگ ملك الموت افتاده و گرفتار سكرات مرگ شده از يك سو فرشتة رحمت بيند، شرمش آيد كه كار نيك نكرده، و از سوي ديگر فرشتة عذاب بيند، بترسد از اينكه بديها و زشتيها كرده، بيچاره اين بندة عاصي در ميان مانده و چشم بر عيب نهاده تا خود چه آيد! كرامت آيد از غيب يا اهانت؟ فضل ببيند يا عدل؟
مرگ تحفه و كرامت، مرگ مؤمنان و نيك مردان است كه فرشتگان رحمت به صد هزار لطف و كرامت و رفق و راحت و بشري و بشارت ايشان را قبض روح كنند و به الطاف كرم و نوازش بي نهايت پروردگار بشارت مي دهند! كه مصطفي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: عطـاي مؤمن مرگ است،
زيرا حجاب مؤمن از نفس اوست و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هيچ عطائي و تحفه اي بدان نرسد كه راه دوست بر ايشان گشوده گردد و حجابها برداشته شود.
چقدر تفاوت است ميان گروهي مردگان كه دلها به يادشان زنده مي شود! و ميان گروهي زندگان كه دلها از ديدن آنان سياه مي گردد.
مرگ مشاهدت، مرگ پيمبران است كه اعزاز و اكرام پيمبران و نوازش ايشان به نداي لطف بي واسطه از حضرت عزت روان، گويد: اي نفس مطمئن و آراميده، به سوي خداي خويش خشنود و خوشحال بشتاب.»
پذيرش مرگ ـ اين واقعيت انكار ناپذيرـ براي اكثر انسانها بسيار دشوار است.
 بر اساس پژوهش روانشناسان و روانپزشكان پذيرش مرگ در افرادي كه مردن آنها قطعي شده(و از قبل معلوم است، براي مثال آنهايي كه مبتلا به بيماريهاي لاعلاج بوده) طي پنج مرحله صورت مي گيرد:
1ـ مرحلة انكار: شخص ابتدا مرگ را انكار مي كند و باور نمي كند و سعي دارد آن را رد نمايد. 
2ـ مرحلة خشم: در اين مرحله شخص با خشم، عصبانيت و ناراحتي با خبر مرگ خود و رسانندگان اين خبر برخورد مي كند.
3ـ مرحلة التماس: شخص با التماس به افراد مختلف و يا دعا به درگاه خداوند، براي نجات از مرگ كمك طلب مي نمايد.
4ـ مرحلة افسردگي: در اين مرحله انرژي شخص تحليل مي رود، ضعيف مي شود و متوجه مي شود كه موضوع مرگ كاملاً جدي است، لذا حالت افسردگي پيدا مي كند.
5ـ مرحلة پذيرش: در اين مرحله شخص پس از آنكه از هيچ يك از موارد فوق سودي حاصل نكرد، مرگ را مي پذيرد، چون مي بيند راه ديگري وجود ندارد
مهدی طحانی بازدید : 3 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)
حیله های شیطان در هنگام مرگ.....
 
 
 
حیله های شیطان در هنگام مرگ
 
 

 

 

موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد ونزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این که در هنگام مرگ شیطان یکى از مأمورین خود را نزد او حاضر مى کند تا وى را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این که روح از بدن او خارج شود. اگر ایمان محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و کافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.سپس فرمود: هرگاه یکى از شما بر بالین شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.

در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد،شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى. (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ، مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شراب خور جهت علاج دردمى باشد.)

وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از اینفرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایىرا در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد.

محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانشثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.

اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد،باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله :هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از اودور کند و در برابر نعمت (ایمانى) که به او عنایت کرده است شکرگذارباشد.

و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را بهپیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین کنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خودمواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براىگرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند ودور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.

شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه کردن او از راه هاى گوناگونى واردمى شود تا به مقصود پلید خود برسد.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است .

وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مىکند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنان بازى مى کند و به اندرونشان ضرر مى رساند.(ممکن است مراد این باشد که شیطان حشرات یا حیوانات را مانند گربه و موش و مورچه و سوسک و مانند اینها را برانگیزد تا بر جسد میت راه پیدا کنند و از راه بینى و دهان و گوش داخل اندرون او شوند، اعضا و جوارح او را بخورند و مجروح گردانند).

 

منبع :انسان از مرگ تا برزخ مؤ لف : نعمت الله صالحى حاجى آبادى

مهدی طحانی بازدید : 1 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)

انواع مرگ ازدیدگاه الهی ،آیاشیطان انسانی که درحال مرگ است راهم گول میزند،برزخ چیست؟وتوصیف اتفاقات بعدازمرگ و....

1- مرگ طبیعی - شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می رساند و به طور طبیعی می میرد. این

گونه مرگها قهرا عادی تلقی می شود، نه افتخار آمیز است و نه ملامت خیز، و حتی تأسف زیادی به

دنبال خود نمی آورد و قهرا اینگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقی نمی شود. 

2 - مرگ اخترامی در اثر بیماریها، مثلا حصبه، و با و غیره، یا در اثر حوادث یا سوانحی از قبیل زلزله

و سیل و حوادثی از این قبیل. این گونه مرگها هر چند ملامت یا افتخاری ندارد، اما " نفله شدن "

هست، و قهرا موجب تأسف. 

3 - مرگهائی که پای یک جنایت در کار است. یعنی مرگهائی که از طرف مقتول هیچ

عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود که وجود طرف را مزاحم منافع خود

تشخیص می دهد او را هدف قرار می دهد. در روزنامه ها مکرر می خوانیم که فلان زن فرزند خردسال

شوهرش را سربه نیست کرد، فقط به خاطر اینکه مورد علاقه شوهرش بوده است و می خواسته قلب

شوهر منحصرا در تملک خودش باشد. یا فلان مرد به دلیل اینکه فلان زن عشق او را نپذیرفته است او

را کشته است. یا در تاریخ می خوانیم که فلان حکمران همه فرزندان حکمران دیگر را قتل عام کرده

است که در آینده رقابت نکنند. در اینگونه جریانها در ناحیه قاتل، جنایت و خباثت وجود دارد و عملش

نفرت انگیز تلقی می شود و در ناحیه مقتول، مظلومیت، بی دخالتی، نفله شدن، هدر رفتن وجود دارد

و عکس العملش در انسانهای دیگر تأسف و ترحم است. بدیهی است که اینچنین مردن در عین اینکه

تأسف انگیز و ترحم خیز است، تحسین آمیز نیست، افتخار شمرده نمی شود، زیرا مقتول به هیچ وجه

دخالتی نداشته است. حسادت، عداوت و حقارت طرف موجب شده که بی سبب کشته شود. 

4 - مرگهائی که خود آن مرگها " جنایت " است از قبیل خود کشیها. اینگونه مرگها که

نفله کردن و هدر دادن خود است، بدترین مرگها است. کسانی که در تصادف اتومبیل کشته می شوند

و خود مقصرند، مرگشان از این قبیل مرگها است و همچنین کسانی که در راه یک گناه به هر شکل و

به هر صورت باشد کشته شوند. 

5 - مرگهائی که " شهادت " است: مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات

احتمالی یا ظنی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن کریم " «فی سبیل

الله»" از آن استقبال کند. شهادت دو رکن دارد: یکی اینکه در راه خدا و فی سبیل الله باشد. هدف،

مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید. دیگر اینکه آگاهانه صورت گرفته باشد.

معمولا در مورد شهادت، جنایت هم هست. یعنی عملی که از جهت انتسابش به مقتول، شهادت

است و مقدس است، از جهت انتسابش به قاتل جنایت و پلیدی است. شهادت، به حکم اینکه عملی

آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هر گونه انگیزه خود گرایانه منزه و مبرا است،

تحسین انگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این

نوع از مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدستر و عظیمتر و فخیم تر است.

۶-اجل معلق:دراثرکثرت گناه وآزاردیگران وانواع مردم آزاری وقتل والدین عمرازحدطبیعی کمترمی

شودوتقدیرش عوض می شود( بیشترجوانان دچاراین نوع مرگ می شوند)

 

*برکت درعمرنشانه لطف الهی است

مهدی طحانی بازدید : 0 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)
مرگ را انواع مختلفي مي باشد، در كتاب ارزشمندتفسير ادبي عرفاني قرآن مجيد از قول عارف واله و شيدا خواجه عبدالله انصاري آمده است:
«مرگ چهار گونه است: مرگ اهانت و لعنت، مرگ حسرت و مصيبت، مرگ تحفه و كرامت، مرگ خلقت و مشاهدت. 
مرگ لعنت مرگ كافران است، مرگ حسرت مرگ عاصيان است، مرگ كرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پيغمبران است. 
مرگ اهانت، كافران را است كه فرمود: اي محمد اگر مرگ كافران را ببيني و آن زخم فرشتگان عذاب كه از هيبت و نهيب آن كافر ميان او دو آتش و بوي ناخوش گرفتار آمده! كه اگر بنالد بر خود درد افزايد و اگر بزارد ندا(لا بشري) شنود! در آن حال بيني كه گرد بي نوايي بر روهاشان نشسته و آتش در جانشان افتاده، زنهار!
مرگ حسرت، مرگ گناه كاراني است كه روزگار را به غفلت به سر آورده و در طاعات و عبادات تقصير كرده، ناگاه در چنگ ملك الموت افتاده و گرفتار سكرات مرگ شده از يك سو فرشتة رحمت بيند، شرمش آيد كه كار نيك نكرده، و از سوي ديگر فرشتة عذاب بيند، بترسد از اينكه بديها و زشتيها كرده، بيچاره اين بندة عاصي در ميان مانده و چشم بر عيب نهاده تا خود چه آيد! كرامت آيد از غيب يا اهانت؟ فضل ببيند يا عدل؟
مرگ تحفه و كرامت، مرگ مؤمنان و نيك مردان است كه فرشتگان رحمت به صد هزار لطف و كرامت و رفق و راحت و بشري و بشارت ايشان را قبض روح كنند و به الطاف كرم و نوازش بي نهايت پروردگار بشارت مي دهند! كه مصطفي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: عطـاي مؤمن مرگ است،
زيرا حجاب مؤمن از نفس اوست و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هيچ عطائي و تحفه اي بدان نرسد كه راه دوست بر ايشان گشوده گردد و حجابها برداشته شود.
چقدر تفاوت است ميان گروهي مردگان كه دلها به يادشان زنده مي شود! و ميان گروهي زندگان كه دلها از ديدن آنان سياه مي گردد.
مرگ مشاهدت، مرگ پيمبران است كه اعزاز و اكرام پيمبران و نوازش ايشان به نداي لطف بي واسطه از حضرت عزت روان، گويد: اي نفس مطمئن و آراميده، به سوي خداي خويش خشنود و خوشحال بشتاب.»
پذيرش مرگ ـ اين واقعيت انكار ناپذيرـ براي اكثر انسانها بسيار دشوار است.
 بر اساس پژوهش روانشناسان و روانپزشكان پذيرش مرگ در افرادي كه مردن آنها قطعي شده(و از قبل معلوم است، براي مثال آنهايي كه مبتلا به بيماريهاي لاعلاج بوده) طي پنج مرحله صورت مي گيرد:
1ـ مرحلة انكار: شخص ابتدا مرگ را انكار مي كند و باور نمي كند و سعي دارد آن را رد نمايد. 
2ـ مرحلة خشم: در اين مرحله شخص با خشم، عصبانيت و ناراحتي با خبر مرگ خود و رسانندگان اين خبر برخورد مي كند.
3ـ مرحلة التماس: شخص با التماس به افراد مختلف و يا دعا به درگاه خداوند، براي نجات از مرگ كمك طلب مي نمايد.
4ـ مرحلة افسردگي: در اين مرحله انرژي شخص تحليل مي رود، ضعيف مي شود و متوجه مي شود كه موضوع مرگ كاملاً جدي است، لذا حالت افسردگي پيدا مي كند.
5ـ مرحلة پذيرش: در اين مرحله شخص پس از آنكه از هيچ يك از موارد فوق سودي حاصل نكرد، مرگ را مي پذيرد، چون مي بيند راه ديگري وجود ندارد.
در هنگـام مرگ، روح به صورتهـاي مـختلفي خـارج مي شود. در افراديكه به دليل سانحه و تصادف به صورت ناگهاني مي ميرند، روح به شكل آني جدا مي شود، درست مانند فنر فشرده شده اي كه از جاي خود پرتاب شود. در كسانيكه مدتها بيمار بوده اند، به تدريج قواي آنان تحليل مي رود و سپس مي ميرند، روح به صورت تدريجي خارج مي گردد. 
بعد از مرگ و جدا شدن روح از بدن، روح به همراه كالبد مثالي به عالم اثيري منتقل مي شود. به نظر مي رسد مدت زمان براي انتقال روح به عالم اثيري متفاوت باشد. بعضي افراد با سرعت و برخي بسيار كند اين مسير را طي مي كنند. كساني هستند كه به دليل علاقه به دنياي فيزيكي، ماديات و خانواده شان، روحشان ديرتر منتقل مي گردد. اعتقاد بر اين است كسانيكه خودكشي مي كنند، تا زمان واقعي مرگ(كه در لوح محفوظ پروردگار ثبت شده)، روحشان بين فيزيك و اثير سرگردان است، زيرا روحشان نه به عالم اثير مي رود و نه قدرت برگشت به عالم فيزيكي دارد. در انتقال روح از عالم فيزيكي به عالم اثيري ارواح نگهبان، روح را هدايت مي كنند. 
زمان مرگ هر انسان از جمله پديده هاي جالب و مورد توجه مي باشد و بسياري، علاقمند به اطلاع از آن مي باشند. اين در حالي است كه زمان مرگ يك امر بسيار سري و محرمانه بوده، كه فقط خداوند متعال از آن اطلاع دارد و در مواقعي كه صلاح بداند آن را به دل برخي بندگان الهام مي كند.
جستجوگري و حقيقت جويي از جمله خصوصياتي است كه انسان را از ساير مخلوقات جدا مي سازد، انسان همواره در جستجوي حقيقت و بطن امور بوده، در طول تاريخ افراد زيادي در اين راه اوقات فراواني را صرف كرده اند، با اين وجود چرا انسان از حقيقت مرگ مي گريزد؟! چرا در جستجوي بطن آن نمي باشد؟! چرا براي شناخت بهتر آن تلاش نمي كند؟! چرا به دنبال علل ترس از مرگ و برطرف نمودن آن نيست؟! چرا به دنبال شناخت دنياي بعد از مرگ نمي باشد؟! 
 آيا شنـاخت مرگ، بخشي از خودشناسي كه پايه و اساس خداشناسي است نمي باشد؟! آيا ما جز براي شناخت خداوند متعال خلق شده ايم؟!
مهدی طحانی بازدید : 1 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي 

عبادتها قبول و به همه شركت كنندگان در اين جلسه كه بيشترين آنها خانواده‌هاي عزيز شهدا هستند قدمتان رو چشم. بعد از دعاي قبولي عبادات و تشكر از ورود شما عزيزان بحثمان كه دنبال مي‌كنيم در ماه رمضان و بيننده‌هاي عزيز ماه رمضان ده اول تقريبا بحث را گوش مي‌دهند ادامه بحثهاي قبل و بحث انواع مرگها يك يكيش مرگ فرد بود يكيش مرگ جامعه است يكيش مرگ دل. گاهي انسان مي‌ميرد گاهي يك امت مي‌ميرد نه اينكه همه هلاك مي‌شوند زنده‌اند نفس مي‌كشند اما انگار مرده‌اند امت مرده بعد هم گاهي انسان زنده است دلش مرده. راجع به قيامت دلايلي را گفتيم حرفهايي را زديم در اينجا هم ادامه اين بحث را مي‌گويم بعد تا به اين برسيم دنباله دلايل: دلايل معاد 1- آفرينش نخستين دليل اينكه قيامت هست اينكه خدا اولش هم ما را در نخستين بار در روز اول ما را آفريد كسي استخواني را برداشت استخوان پوسيده را برداشت آمد خدمت پيغمبر اين استخوان پوسيده را با دستش فشار داد آردش كرد و نرم كرد گفت «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ» يس/78 اين استخوان پوسيده كه پخش شد چطور دو مرتبه جمع مي‌شود قل قرآن مي‌فرمايد: به آنها بگو «قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» يس/79 هم او كسي كه اولين مرتبه درست كرد دومش هم درست مي‌كند اگر يك كسي يك سنجاق گرفت برد پشت پرده يك هلي كوپتر داد بيرون همه برايش كف مي‌زنند حالا اگر اين آقاي مخترع گفت آقا من اين هلي كوپتر را باز مي‌كنم دو مرتبه مي‌بندم شما شك مي‌كنيد بله آن كسي كه از يك سنجاق يك هلي كوپتر ساخت باز كردن و بستنش كاري ندارد هر كشوري هيچ هنري نداشته باشد مونتاژش كه بلد است ممكن نتواند بسازد اما باز كردن و بستن آسانتر. شما ممكن است بگويي من نمي‌توانم دوچرخه بسازم اما دوچرخه ساخته را مي‌تواني باز كني و ببندي ساعت را ممكن نتواني بسازي باز كردن و بستن طوري نيست او خدايي كه ما را ساخت تو قبر باز مي‌كند قيامت دوباره جمع مي‌كند سوال: ما وقتي مرديم استخوانهايمان پخش شد ذرات پخش شده چه جوري يك جا جمع مي‌شود سوال: ذرات پخش شده چطور يك جا جمع مي‌شود؟ پاسخ: شما دوغ مي‌ريزي تو مشك مشك را تكان مي‌دهي خوب كه مشك را تكان دادي ذرات چربي يكجا جمع مي‌شود چطور شما تكان مي‌دهي به مشك چربيها هرجا هست يكجا جمع مي‌شود خدا مي‌گويد: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» زلزال/1 همينطور كه شما مشك را تكانش مي‌دهي، خدا زمين را تكانش مي‌دهد و شما كه مشك را تكان مي‌دهي ذرات چربي يكجا جمع مي‌شود خدا مي‌گويد زمين را تكان مي‌دهم استخوان پوسيده‌ها هر جا هست يكجا جمع مي‌شود از همه گذشته لباسهايي كه شما پوشيديد خيلي هاش نفتي موادش از نفت انساني كه توانست نخ را از شكم نفت بكشد بيرون خداي او هم هر كجا باشيم ما را مي‌كشد بيرون مگر نه اين است كه گاو علف مي‌خورد شير مي‌دوشي خدايي كه شير را از شكم علف مي‌كشد بيرون ما هم هر كجا باشيم مي‌كشد بيرون ما يك لقمه نان مي‌خوريم اين مو مي‌شود و اشك مي‌شود و گوشت مي‌شود و ناخن مي‌شود و پيه مي‌شود و دندون مي‌شود يعني موي صورت ما موي سر ما اين مو، خدا هر كاري بخواهد مي‌كند حتي يك جايي را مي‌تواند نگه دارد و يك جا را مي‌تواند نگه ندارد. بين ابروي من و شما و بين موي سر اين چقدر فاصله است يك سانت، موي اينور كنار گوش دائما بلند مي‌شود. هي اصلاح كني باز هفته ديگه بلند مي‌شود اما موي ابرو از اول عمر تا آخر عمر. يك نون مي‌خوريم از يك پوست فاصله يك سانتيمتر. يك مو دائما رشد مي‌كند مثل موي سر يك مو بغلش رشد نمي‌كند. خدا هر جا را بخواهد هر جوري بخواهد نگه مي‌دارد يادتون اگر باشد پريروز گفتم در جلسه قبل، گفتم كف پا با اينكه كلفت است و با سنگ پا تميزش مي‌كنيم در حمام پاي كلفت تو جوراب كلفت تو كفش كلفت سرما مي‌خورد، چشم نازك پرده چشم نازك روبرو برف هيچ سرما نمي‌خورد هيچكس نمي‌گويد آقا چشمم يخ كرد همه مي‌گويند پام يخ كرد خداوند اگر بخواند انجام مي‌دهد بنابراين ما گيري نداريم كما بداكم تعودون همينطور كه اول درست كرد بعدش هم درست مي‌كند اگر يك خياط يك دكمه را دوخت دكمه دومش هم. آرايشگاهي كه شمال شرقي سر شما را اصلاح كرد جنوب غربيش هم اصلاح مي‌كند گيري ندارد قرآن مي‌فرمايد: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» غافر/57. شما در معاد گير داريد آفرينش آسمانها و زمين كه بزرگتره كاري ندارد آيه قرآن مي‌فرمايد: «وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ» احقاف/33 اصلا خدا كه خسته نمي‌شود «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» بقره/255 خوابش نمي‌گيرد چرتش نمي‌گيرد خسته نمي‌شود «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» عنكبوت/20 خدا قدرت دارد در بهار درختها خشك قرآن مي‌گويد بخواهيم خشك نگهش مي‌داريم‌ها «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» واقعه/65 بخواهيم خشك نگهش مي‌داريم باران مي‌ايد اين درخت خشك سبز مي‌شود همان خدايي كه شما هشتاد سال عمر مي‌كني هشتاد بار در هشتاد بهار روبروي چشمت خداوند اين برگهاي درخت را مي‌ريزد دو مرتبه سبز مي‌شود درختهايي داريم چند قرن سالشه صدها بار اين درخت برگش ريخت خود ما هر هفت هشت سال يكبار همه سلولهاي بدنمان تغيير پيدا مي‌كند يعني يك آدم هشتاد ساله 10 بار همه‌اش عوض شده و باز هم خودشه اگر هم يك سيلي زد هشت سالگي در رفت و نيروهاي انتظامي هشتاد سالگي گرفتش نمي‌تواند بگويد برو بابا من از آن زماني كه سيلي زدم تا الاني كه شما مرا گرفتيد هشت بار همه وجودم عوض شده مي‌گويند برو خوب عوض شدي، اما تو خودت خودتي با اينكه خودم خودمم هشت بار هم عوض شدم گير ما نداريم تو معاد خدايي كه شير را از شكم علف مي‌كشد بيرون و شما كه با تكان دادن مشك كره را از شكم دوغ مي‌كشي بيرون و خدايي كه از يك پوست و از يك مو، بغل ابرو رشد مي‌كند خود ابرو رشد نمي‌كند خدايي كه مي‌تواند روبرو برف پرده نازك را از سرما حفظ كند تو جوراب و كفش كف پا يخ كند كسي اگر ايمان به قدرت داشته باشد راجع به معاد وسوسه‌اي ندارد عمده اينكه در معاد چه مي‌خواهيم بكنيم چه خبر مي‌شود و ما چه جور بايد جواب بدهيم در سوره حج آيه 5 و 6 مي‌فرمايد كه: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» حج/6-5، «يا أَيُّهَا النَّاسُ»‌اي مردم «إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ» اگر در قيامت دل و دل داريد نگاه كنيد به دوران كودكي كه تو شكم مادر «فإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» شما خاك بوديد خاك گندم شد و نطفه شد و در رحم مادر، بعد نطفه «ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ» اين نطفه شد به صورت خون بسته تو شكم مادر «ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ» به صورت گوشت نرم شد بعد هم همينطور مي‌فرمايد كه «ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً» بعدا به صورت طفل به دنيا آمديد بعد مي‌فرمايد همه را ديدي، يك مثل ديگه «تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً» زمين را مي‌بيني چه جور ما «أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ» باران مي‌فرستيم «اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ» اين زمين نبات خودش را به شما نشان مي‌دهد آخرش هم مي‌گويد «وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى» حالا كه ديدي چطور از خاك گندم و از گندم نطفه و از نطفه آدم درست كردم و همينطور كه ديدي چطور از خاك مرده و باران چطور گل و گياه سبز كردم پس ديگه شك نكن «وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏» مرده را هم زنده مي‌كند و انه علي كل شيء قدير. خوب از همه گذشته شما چوب را كه روشن مي‌كنيد اين حرارتش از كجاست مي‌گويند اين درخت زماني كه درخت بوده نور خورشيد را گرفته اين انرژيها را هي در خودش ذخيره كرده بعد شما گوگردي كه مي‌سوزانيد آنچه ذخيره كرده پس مي‌دهد پس ما معاد را در درخت مي‌بينيم كه درخت چطور عمري مواد ذخيره مي‌كند در يك رستاخيز ذخيره هايش را پس مي‌دهد «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» يس/80 از درخت سبز آتش سرخ شما مي‌بينيد «فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» حرارت و گرما را از آن درخت دريافت مي‌كنيد، نمونه‌هاي عيني هم داشتيم كه خداوند روبرو مردم افرادي را مرگ داده و زنده كرده حضرت عيسي روبرو مردم مرده را زنده مي‌كرد. يك مقتولي افتاده بود دو تا قبيله دعوا داشتند اون مي‌گفت اين كشته اون مي‌گفت اين كشته آمدند پهلو حضرت موسي خداوند به موسي دستور داد به مردم بگو گاوي را بكشند بدن كشته گاو را به اين كشته بزنند دو تا كشته به هم بخورند كشته زنده مي‌شود پا مي‌شود مي‌گويد قاتل من كي بود درباره معاد هم نمونه‌هاي عيني داريم نظام گياهان يك نمونه در اين هم كه ذرات پخش شده مهم نيست چون خود كشاورز يك درخت انگور را قيچي قيچي مي‌كند قلمه قلمه مي‌كند هر قلمه‌اش يك جا كاشته مي‌شود همان قلمه مي‌شود يك درخت همينطور كه گياهان سبز مي‌شود در ماه بهار، همينطور كه از يك تك سلولي انسان درست مي‌شود اينها دلايل واضح معاد خوب از اين بحث بگذريم. گفتيم چرا از مرگ مي‌ترسيم در جلسه قبل تا اينجا آمديم. امام جواد فرمود: «لِأَنَّهُمْ جَهِلُوهُ فَكَرِهُوهُ وَ لَوْ عَرَفُوهُ وَ كَانُوا مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَحَبُّوهُ»(معاني‏الأخبار، ص 290) افرادي كه از مرگ مي‌ترسند نمي‌دانند خيال مي‌كنند مرگ يعني نابودي چون ديدش اين است كه نابودي مي‌ترسه درست مثل بچه‌اي كه مادرش مي‌خواهد ببردش حمام بچه از حمام مي‌ترسه دوراني است. عوامل ترس را اينجا بنويسم باز عوامل ترس 1- جهل توي هواپيما اگر شما بنشيني يك خورده هواپيما تكان بخورد مي‌ترسي اما خلبان هيچ نمي‌ترسه چون مي‌دونه كه دليل تكان چيه پهلوي جراح وايسي ببيني تو بيمارستان شكم پاره مي‌كنه جيغ مي‌زني اما خود جراحها جيغ نمي‌زنند يك سري جيغها به خاطر جهل يك سري به خاطر نداشتن توشه است راننده تو بيابون مي‌ترسه براي اينكه مي‌ترسه بنزينش. مسافت زياد بنزين كم. يك سري جنس قاچاق مي‌ترسه چرا براي اينكه پشت صندوق عقب ترياك دارد. آدمها كه گناه كردند مي‌ترسند چرا براي اينكه جنس قاچاق دارند لقمه حرام خوردند حالا بايد جواب بدهند يك سري افراد خيلي دلبستگي دارند هر كس يك چيزي را خيلي دوست دارد وقتي مي‌خواهند ازش بگيرند ناراحت اما يك كسي دلبستگي نداشته باشد شهداي ما به دنيا دلبستگي نداشتند آنهايي كه دلبستگي داشتند تكان نخوردند افرادي هستند توكل ندارند نداشتن توكل مي‌گويد خوب حالا اگر من بميرم دختر دارم پسر دارم خيال مي‌كند كه پدر و مادر دختر و پسر را بزرگ مي‌كند چقدر ما در تاريخ داشتيم بچه‌هاي شهيد هستند اما رشدي كردند كه بچه‌هاي پدر و مادر دار نكردند حضرت امام رضوان الله تعالي عليه كوچولو بود پدرش را شهيد كردند در خمين رهبر انقلاب هم شد رجايي يتيم بود رئيس جمهور شد خود پيغمبر اسلام يتيم بود پيغمبر شد اينطور نيست كه حالا كه آدم بابا ندارد پس رشد ندارد اصلا گاهي وقتها قرآن مي‌فرمايد كه «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/36 يعني آيا خداوند بنده خودش را نمي‌تواند نگه دارد ما چه دليلي كه افرادي كه پدر دارند موفقند اگر كسي باباش شهيد شد شكست مي‌خورد بسياري از افراد تو روستا هستند نبوغ دارند و تو شهر هستند 16 تا تجديدي مي‌آورند بسياري افراد هستند نون و پنير مي‌خورند مي‌فهمند و بسياري از افراد نون و كباب مي‌خورند نمي‌فهمند اين شرايط خيلي دليل نيست اگر يادتون باشد چند وقت قبل من يك مقايسه كردم بين خودم و حجه الاسلام ابوترابي كه 10 سال اسير بود تو تلويزيون گفتم 10 سال حجه الاسلام و المسلمين آقاي ابوترابي كه اسير بود هيچي نداشت حتي يك قلم نداشت خودنويس نداشت راديو تلويزيون ماشين جا خواب رختخواب، خوب اسير و شكنجه و كتك 10 سال ايشون هيچي نداشت بندم 10 سال همه چيز داشتم اما نقش او خيلي بيش از نقش من اصلا من يك انگشت ايشون هم حساب نمي‌شوم يعني مي‌شود كسي يك خودكار هم نداشته باشد 100 هزار نفر را نجات بدهد مي‌شود كيسه‌اش پر خودنويس باشد بدرد يك قرص آكساپاسپرين هم نخورد اينطور كه نيست كه حالا چون شما بچه‌هاي شهدا هستيد من اين جمله را لازم بگويم براي همه بچه‌هاي شهدا كه پا تلويزيون هستند هيچ احساس نكنيد كه پدرتون با خدا معامله كرد و خدا جبران مي‌كند مي‌دانيد يكي از اسمهاي خدا جبار. يا جبار انشاء الله بعد از ماه رمضان روز عيد كه مي‌رويم نماز عيد بخوانيم نماز عيد فطر تو قنوت نماز مي‌خوانيم «و أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوت» جود و جبروت، جبروت يعني جبران مي‌كند خدا جبران مي‌كند يعني اگر از كسي چيزي را گرفت در مقابل يك چيزي را مي‌دهد اصلا خدا در كل انقلاب همينطور و كم شدنها دليل بر ضعف هم نيست حالا. چند رقم گاهي فرد از دنيا مي‌رود گاهي جامعه از دنيا مي‌رود جامعه مرده چه جامعه‌اي اگر كسي گناه ديد غصه نخورد آدم گناه ديد يا بايد با قدرت با عمل، اگر نشد با زبان اگر نشد با دل با قلب بايد ناراحت باشد بايد با عمل جلويش را بگيريم اگر با عمل نمي‌توانيم با زبان جلويش را بگيريم و اگر با عمل نمي‌شود با زبان هم نمي‌شود لااقل قلبا ناراحت باشيم كه چرا ايشون گناه مي‌كند چرا اين خلاف مي‌كند آن وقت حديث داريم كسي كه گناه ببينه نه با عمل تكان بخورد نه با زبان حرف بزنه نه غصه بخورد تو دل اين معلوم مي‌شود مرده است منتهي مرده دو رقم داريم مرده افقي مرده عمودي مرده افقي اينهاست كه قبرستانند مرده عمودي يعني راه مي‌رود نفس هم مي‌كشد اما بي خاصيت يعني فساد مي‌بينه «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ» ميت بين ااحياء يعني مرده عمودي، جامعه مرده جامعه‌اي است كه امر به معروف و نهي از منكر نكند و لذا قرآن مي‌گويد «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره/179 اگر كسي را كشت قاتل را بايد گرفت كشت اگر قاتل را كشتيد معلوم مي‌شود شما زنده هستيد معلوم مي‌شود جامعه مرده جامعه‌اي كه قاتل صاف صاف راه برود و كسي كارش نداشته باشد پس گاهي فرد مي‌ميرد گاهي جامعه مي‌ميرد مرگ جامعه به چيست؟ بي تفاوتي. مرگ جامعه به چيست؟ امر به معروف و نهي از منكر در آن نشود مرگ جامعه به چيست؟ كسي غصه كسي را نمي‌خورد اگر ديديد مردم شدند بي خيال مي‌شود گفت اين جامعه مرد گاهي هم دل دل مي‌ميرد دل مرده چيه؟ دل مرده اين است كه تكان نخورد «اللَّهُ أَكْبَرُ»، «اللَّهُ أَكْبَرُ»، «اللَّهُ أَكْبَرُ»، «اللَّهُ أَكْبَرُ»، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اين هم مرده اصلا كسي كه شما خودت هم باشي اينطوري مي‌كني‌ها اگر يك پسري بغلت باشد بگو كه حسن جون حسن جو آقازاده آقازاده آقازاده پسر، به شما هستم اگر هفتاد بار صداش زدي تكان نخورد مي‌گويي مگه مرده‌اي يعني كسي كه هفتاد بار، چون روزي هفتاد بار اذان مي‌گويد «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»، «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ»، «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ»، «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» دو مرتبه ظهر: «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»، «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ»، «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ». . . اگر كسي اذان را بشنود و تكان نخورد اين هم دلش مرده اين اصلا آدم بي ادبي كه هفتاد بار صداش مي‌زني سرش را بلند نمي‌كند و لذا صداي اذان كه بلند مي‌شود آدم بايد تكان بخورد بابا مي‌گويد حي، حي يعني بدو حالا نمي‌خواهم بدوي پاشو لااقل، بدو پيشكشت چند رقم مردن داريم مردن فرد روح مي‌ايد بيرون مردن جامعه امر به معروف و نهي از منكر از جامعه حذف مي‌شود مردن دل، نسبت به موعظه و تذكر دل تكان. «وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ» صافات/13 هر چه تذكرش تكان نمي‌خورد حرفهايم را جمع كنم چي گفتم چند تا حرف زدم 1- خدا مي‌فرمايد: همينطور كه يك نطفه در رحم مادر تحولاتي پيش آمد تا شديد شما همينطور كه با بارندگي تحولاتي مي‌شود گياه مي‌شود اين تحولات نشان دهنده اين است كه روز قيامت هم شماها مي‌توانيد زنده بشويد. سوال: ذرات پخش شده چطور جمع مي‌شود؟ همينطور كه شما با زدن مشك چربيها را يك جا جمع مي‌كنيد همينطور كه علف مي‌خورند شير مي‌دوشي شير را از شكم علف مي‌كشيم بيرون نخ را از شكم نفت مي‌كشيم بيرون، براي خدا زنده كردن طوري نيست خدايي كه از يك سنجاق يك هلي كوپتر ساخت باز خواسته باشيم از اين هلي كوپتر را باز كنيم و ببنديم مشكل نيست يك تك سلول مي‌گيره يك اسپرم، انسان از يك اسپرم، يك اسپرم را مي‌گيرد مثل يك سنجاق يك هلي كوپتر مي‌دهد بيرون او او، شد حالا دو مرتبه مي‌گويد تو قبر من اين هلي كوپتر را بازش مي‌كنم روز قيامت به هم گرش مي‌زنم گيري ندارد مشكلي نيست بعد گفتيم افرادي كه از مرگ مي‌ترسند يا معناي مرگ را نمي‌دانند خيال مي‌كنند نيستي مرگ به معناي نيستي نيست جا به جا مي‌شود حديث داريم مرگ مثل پل مرگ قنطره هست جسر مثل حمام روايتهايش را از جلسه قبل گفتيم و كساني كه از مرگ مي‌ترسند كه بنزين ندارند كار صالح ندارند كار خوب نكردند يا جنس قاچاق دارند يا جاده را بلد نيستند گير اينهاست و بعد هم گفتيم گاهي فرد مي‌ميرد گاهي يك امتي مرده است ترسو هستند بي تفاوت و بي تعهدند گاهي هم دل مي‌ميرد نشان دهنده دل مرده اين است كه در مقابل اذان تكان نمي‌خورد. خدايا دل ما را زنده و زنده‌تر، جامعه ما زنده‌تر بفرما به ما توفيق برداشتن توشه، نداشتن جنس قاچاق انجام عمل صالح عبادي، ترك گناهان مرحمت بفرما. از خيرات و بركات ماه رمضان همه ما را بهره وافي مرحمت بفرما. 

مهدی طحانی بازدید : 1 چهارشنبه 01 آبان 1392 نظرات (0)

مرگ و زندگی مهمترین مسأله آدمی در طول تاریخ است.آدمی فطرتاً طالب حیات است و متقابلاً ازمرگ فراری است لذا جدی ترین مسأله در زندگی را مرگ تشکیل می دهد که دغدغه انسان را به خود اختصاص داده و هر قوم بنا بر اقتضاءات فکری ،دینی و باورهای خویش دیدگاه خاصی را در این خصوص ارائه کرده است .نوع نگاه آدمی به مرگ تأثیر بسیار قابل توجهی در نحوه زندگی آدمی دارد. همچنین آنچه انبیاء و ائمه (علیهم السلام) همواره به آن دعوت کرده اند ایمان به معاد و جاودانگی است تا جایی که ایمان به معاد در کنار ایمان به یگانگی خدا ، در شمار اصول دین قرار گرفته است پیروان مکتب اسلام با تأسی از بزرگان مکتب اعتقاد به معاد را شالوده دین خود دانسته و آن را پاسخ مثبت به نیاز فطری بشر می دانند اما روشن است کسی که در عالم ملک است نمی تواند حقایق عالم ملکوت را بفهمد وآگاهی کامل زمانی حاصل می شود که این امر مورد تجربه انسان واقع شود. لذا راه برداشت از حقیقت مرگ و جهان پس از مرگ صرفاً در حیطه تعالیم انبیاء و اولیاست .حضرت علی (ع) که ولی مطلق الهی و صاحب ولایت کلیه و مطلقه الهی است جلوه هایی از روح بلند خویش و تجربیات درونی و معنوی خود را در "نهج البلاغه" به ظهور رسانده است به همین جهت پس از قرآن یکی از منابع صائبی است که می تواند زوایایی پنهان از آدمی و مرگ و حیات پس از مرگ را آنگونه که هست به طالبان بنمایاند. آنچه به عنوان یافته این تحقیق می توان گفت این است که در نگاه نهج البلاغه مرگ و زندگی معنایی فراتر ازمعمول دارند؛ مرگ حقیقی زمانی است که انسان فقط متوجه حیات دنیوی باشدو بالاترین نوع حیات،حیات معقول است که این امر حاصل نمی شود مگر با یاد مرگ و اجتناب از هوی و هوس و آرزوهای طولانی زیرا ازمنظر نهج البلاغه سخت ترین مانع در مسیر تکامل انسانها غفلت از مرگ است و یافته دیگر اینکه یاد معاد نه تنها دارای آثاری مثبت در سرای ابدی خواهد بود بلکه آثار آن در زندگی دنیوی نیز قابل توجه است. اهدافی که این نوشتار دنبال می کند عبارت است از :تبیین حقیقت مرگ و مرگ آگاهی از دیدگاه نهج البلاغه ، ارائه بیان روشنی از ارزش یاد مرگ از دیدگاه نهج البلاغه، اثبات معاد در نهج البلاغه و تبیین اثرات ایمان به معاد در زندگی از دیدگاه نهج البلاغه . روش تحقیق در این رساله توصیفی و اسنادی با تکیه بر تحلیل محتوا می باشد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 39